کد مطلب:314198 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:178

گستاخ زیر تریلی از کمر دو نیم شد
جناب آقای حاج ابوالحسن شریفی از كرج مرقوم داشته اند: حادثه ای چند سال قبل در تهران رخ داده است كه شرح آن را ذیلا می خوانید:

19. در تهران میدان قزوین، خیابان جمشید (كه در آن زمان محل فساد بود) یك مغازه ی مشروب فروشی وجود داشت كه صاحب آن یك نفر ارمنی بود و آن مغازه پاتوق راننده های تریلی (تریلر) و باری و غیره به شمار می رفت. مرد ارمنی، كه صاحب مغازه بود، روی ارادتی كه به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام داشت عكسی كه آن حضرت را سوار اسب نشان می داد، بالای سر خود نصب كرده بود و برای آن احترام خاصی قائل بود.



[ صفحه 641]



روزی سه نفر راننده ی تریلی وارد مغازه می شوند و از فرد ارمنی مشروب می خواهند. فروشنده سه لیوان شراب برایشان می آورد. یكی از آنان یك لیوان دیگر درخواست می كند و فروشنده ی ارمنی از دادن لیوان اضافه خودداری می ورزد. زیرا معتقد بود كه نباید به هر راننده یك لیوان بیشتر مشروب داد، چون مستی به وجود آورده مشكلاتی فراهم خواهد كرد. فرد راننده اظهار می دارد برای خودم نمی خواهم و وقتی لیوان شراب را می گیرد (نعوذ بالله) به روی عكس مبارك حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می پاشد و اظهار می كند كه: این هم سهم ایشان!

شخص ارمنی، وقتی این جسارت فجیع را از راننده ی بی دین می بیند خیلی ناراحت شده، آنان را از مغازه بیرون می كند و مغازه را تعطیل اعلام می نماید. سپس از شدت ناراحتی در داخل مغازه مشغول گریه می شود. آن سه نفر بعد از خارج شدن از مغازه، با یكدیگر مشاجره می كنند كه چرا این عمل انجام شد. نهایتا دو نفر از آنان با هم تصمیم می گیرند كه وقتی با تریلی هایشان از شهر خارج شدند، در بیابان، راننده ای را كه این جسارت را كرده بكشند و جسدش را در بیابان بیندازند.

این دو نفر از آن مرد خبیث جلوتر راه افتادند كه با هم تصمیم لازم را بگیرند. وقتی كه وارد خیابان قزوین شدند تا به طرف تریلی های خود بروند، نفر سوم كه همان فرد گستاخ باشد و از آنان عقب مانده بود وقتی خواست از جوی آب كنار خیابان بگذرد، پایش به جدول كنار خیابان برخورد كرد و با صورت به وسط خیابان افتاد. در همین حال یك تریلی آهن كش كه با بار آهن در حال عبور بود از روی این شخص گذشت و او را از كمر به دو نیم ساخت. مردم جمع شدند و راننده ی تریلی هم توقف كرد.

پلیس نیز سررسید و به زودی جمعیتی انبوه گرد آمدند. آن دو راننده ی دیگر، كه فاصله ای از آن جمعیت داشتند، وقتی متوجه این حادثه شدند جلو آمدند و شرح ماجرا را به پلیس گفتند و افزودند كه تصمیم داشته اند به علت جسارتی كه وی به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام انجام داده بود در بیابان او را بكشند، و اظهار داشتند كه حضرت اباالفضل العباس علیه السلام زحمت آنها را كم كرد.

وقتی كه پلیس این مطلب را از آنان شنید، برای روشن شدن قضیه، همراه آن



[ صفحه 642]



دو نفر و جمعی دیگر به خیابان جمشید، كه محل شراب فروشی بود، رفتند. دیدند مغازه تعطیل است، درب مغازه را زدند. صاحب مغازه كه همان ارمنی بود در را باز كرد. پلیس و همراهان وارد شدند، دیدند مرد ارمنی مشغول گریه می باشد. وقتی چشمش به راننده ها افتاد، از آن دو نفر پرسید، آن مرد كافر چه شد؟! وقتی آنان گفتند كه وی به جزای خود رسیده به جهنم وارد شده است، مشاهده كردند كه ارمنی صاحب مغازه مشغول شكرگزاری به درگاه خداوند متعال شد و عكس حضرت را نشان داد كه هنوز خشك نشده بود. پلیس هم صورت جلسه ای تهیه كرد و راننده ها را مرخص نمود و گفت: بقیه ی مسئولیت با خودم كه جوابگوی قانون خواهم بود. وقتی ماجرا را به اداره گزارش كرد، خود او مورد تشویق هم قرار گرفت و هیچ گونه مسئولیتی متوجهش نگردید.